اندیشیدن با تعصبات


‌بسیارند کسانی که گمان می کنند

در حال اندیشیدن هستند ،

حال آن که تنها کاری که می کنند

دادن سر و شکل تازه به تعصباتشان است !

 

 

گـویـنـد ز پـیمـانـه نـنـوشـیـد، حـرام اسـت

گـویند ز پیمانـه ننـوشـید، حرام است

هـرکـس که بنوشـد به سـر دار مقام است

 

مـادوش به میـخـانه ی عـشـاق بـرفتیم

دیدیم کـه مستـی همـه را کیـش و مـرام است

 

گـفتیم به پیمانـه چـه دارید کـه مستیـد؟

گفتنـد شـراب است کـه از یـار بـه کام است

 

گـفتیم چـرا یـار بشد ساغر مـستـان؟

گـفتند کـه مستـی سبب عشق مـدام است

 

گـفتیم کـه از عشق چـه آیـد بـه سرانجام؟

گـفتند کـه عشق بـردل عـشاق طعـام است

 

گـفتیم کـه دورزخ شود آن خـانه ی عشاق

گـفتند کـه میخـانه هـمان جـای سلام است

 

مـا نیـز شدیم از پـی آن جـام و شرابـش

زیـرا کـه خـدا مقصـد پیمانـه و جــام است

I need some sleep

 
 
 
I need some sleep
به قدری خواب نیاز دارم

It can't go on like this
نمیتونی اینجوری پیش بره

I tried counting sheep
سعی کردم گوسفند ها رو بشمارم

But there's one I always miss
اما همیشه یکیشون از دستم در میره

Everyone says I'm getting down too low
همه میگن بیش از حد تو خودمم

Everyone says you just gotta let it go
همه میگن که بیخیال باشم

(2) You just gotta let it go
باید بیخیالش بشی

I need some sleep
به قدری خواب نیاز دارم

Time to put the old horse down
وقتشه که این اسب پیر به زمین بشینه

I'm in too deep
باید خیلی عمیق بخوابم

And the wheels keep spinning 'round
و چرخ ها دائم میچرخن

Everyone says I'm getting' down too low
همه میگن بیش از حد تو خودمم

Everyone says you just gotta let it go
همه میگن فقط بیخیال باش

(4) You just gotta let it go
باید بیخیالش بشی

 

من را به تو این نذر و دعاهـا نرساندند

تا بوده همین بوده نگاهی به نگاهی

می افتد و می سوزد دل در تب آهی


من را به تو این نذر و دعاهـا نرساندند

ای کاش مـهیـا بشود گاه گناهی


من لالـم و ایـن حجـم ورم کرده دهان نیست

زخمـی است که وا می شود از عشق تو گاهی


دو بافـه کن و بر دو سر شانه بیاویز

مـن باشم و تردید بر آغاز دوراهی


بر زلزلـه جـامـانده کسی خرده نگیرد

می ترسد از دیدن هر سقـف و پناهـی


لبخند بزن سرخ لب من که منوط است

زیبـایـی هر تنگ به رقصیـدن ماهی

اینجا که من ایستاده ام

کـاش پـیـرتر بـودم

مثل ریـشه ها...

یـا خیـلی جوانـتـر

مثل شاخه ها...

ایـنـجا که من ایستاده ام

میانـه است!

فـقـط تـبـر مـی خـورم...

 

 

درگـیـر هـمـیـشـگـــی

طاووس تیر خورده ی من غافلی هنوز !؟

دنبال دانه های اسیر گِلی هنوز !؟


باغ تو را به نام کلاغی سند زدند

از خواب برنخیز که بی حاصلی هنوز !



دنیا کنار آمده با مرگ رنگ ها

درگیر راه حل همان مشکلی هنوز!؟


از حال من نپرس که دیوانه تر شدم

از حال و روز تو چه خبر ؟ عاقلی هنوز!؟


این ماه هم تمام شد اما هلال نه …

در چشم های مِه زده ام کاملی هنوز


با تخته پاره ها به توافق رسیده ام

من جزر و مدم و تو همان ساحلی هنوز



من ماضی بعیدم و گم بین جمله هات

اما تو در مضارع من فاعلی هنوز


بیدار مانده ام که تو را مثنوی کنم

آسوده تر بخواب ! عزیز دلی هنوز

 

 

دور بـاش اما نـزدیک

 

دلهای ما که بهم نزدیک باشد،

دیگر چه فرقی می کند کجای این دنیا باشی، 

دور بـاش اما نـزدیک 

که من از نـزدیک بودن های دور می ترسم.