شعری برای دندان بد شکلِ قدیمی
شعری برای دندان بد شکلِ قدیمی
من زنی را میشناسم،
که مدام پازل میخرد،
پازلهای چینی،
بلوکههای پازل چوبی،
پازلهای فلزی،
تکههایی که عاقبت در ترتیب خاصی قرار میگیرند.
به کمک ریاضیات آنها را حل میکند.
همهی پازلها را حل میکند.
او در جنوب، نزدیک دریا زندگی میکند.
او برای مورچهها شِکر میریزد.
او کاملاً به دنیای بهتری معتقد است.
موهایش سفید است و به ندرت آنها را شانه میکند.
دندانهایش نامرتباند،
و لباسهای سرهمی شلِ بیقواره به تن میکند،
آن هم روی بدنی که اکثر زنان آرزوی داشتنش را دارند.
سالها من را با رفتارهای غیرعادیاش آزار داد
مانند خیساندن پوستی تخممرغ در آب- که بعد پای گیاهان بریزد تا
کلسیم به آنها برسد.
اما در نهایت وقتی به زندگی او فکر میکنم،
و آن را با زندگیهای با اصالت، متحیرکننده و زیبای بقیه مقایسه میکنم،
درمییابم که او به افراد کمتری آسیب رسانده است.
منظورم واقعاً صدمه است.
او زمانهای سختی در زندگی داشته است،
اوقاتی که شاید من میتوانستم بیشتر کمکش کنم،
زیرا او مادرِ تنها فرزندم است،
و ما زمانی شیفتهی هم بودیم.
هرچند او بر این سختیها غلبه کرد،
و همانطور که گفتم،
نسبت به کسانی که میشناسم،
به آدمهای کمتری آسیب زد.
اگر اینطور به قضیه نگاه کنید،
او برنده است،
و دنیای بهتری را ساخته است.
فِرَنسیس،
این شعر برای توست.
پ.ن1: Smith Frances (فرنسیس اسمیت ) شاعر و مادرِ تنها دختر و فرزند بوکفسکی (مارینا لوییس بوکفسکی). این شعر در مراسم خاکسپاری فرنسیس به عنوان ستایش او خوانده شد.
پ.ن2: این شعر خیلی به دلم نشست. مخصوصا وقتی همراه با آهنگ زیر بود. تقدیم به تمام زنان معصوم دنیا که آزارشان به هیچکس نرسید...
مترجم: مهیار مظلومی