جدیدا یه طوری شده که برای مشکلات و جواب های دیگران خیلی راه حل و جواب ارائه میدم. نه که بگم عقل کل هستم اما چیزهایی که میدونم مفید و ارزشمنده که توی کتاب و مقالات مختلف بهش رسیدم یا حتی در زندگی خودم به مرحله اجرایی رسیدن و واقعا نجات بخش بودن. نه که بگید خب واسه تو جواب بوده شاید برای بقیه نباشه! اما چیزهایی که بین همه انسان ها مشترکه. مثلا یه دوستی میاد درد و دل میکنه و میگه تو فلان زمینه خیلی خراب کردم و بهش میگم باورت رو نسبت بهش تغییر بده، به محض اینکه باورت تغییر کنه مشکلت حل میشه و عالی عمل میکنی. حتی به این هم اکتفا نمیکنم و بهش یاد میدم که چجوری باورشو تغییر بده اما مثل اینکه بقیه کر باشن صدای من رو نمیشنون. انگار که به وضعیت حاضر اعتیاد دارند یا انگیزه کافی واسه تغییر ندارند. 

خلاصه اینکه هرچی بیشتر میگذره، بیشتر دلسرد میشم از بعضی این آدمها. کسایی که شکایت و گله دارن از وضعیتشون اما اصلا نمیخوان قدمی برای تغییر بر دارن رو موجودات بی مصرفی میدونم. گاهی دلم میخواد همه اینجور آدما رو از توی زندگیم حذف کنم. هرچند نزدیک ترین افراد بهم باشن. به قول یکی که میگفت:" دور خودت اردک جمع نکن!" خب راستم میگه. وقتی پنج تا اردک دوستت باشن، ششمین اردک خودتی!

اگه راه حل های پیشنهادی و کار ساز میخوای بیا باهام حرف بزن، سفره دلتو باز کن، دردت رو بگو. و الا برو از جلو چشمام دور شو!