خاموشی دو نفره

چه شگفت انگیز است با کسی خاموش بودن

به این زندگی نگاه بکنید

به این زندگی نگاه بکنید ، کناره گیری و تن پروری زورمندان ، نادانیٍ ناتوانان و شباهت آنها با جانوران ، به دورٍ یک زندگی مسکنت آمیز و دور از حقیقت زیست می کنند و با فساد ، شرابخواری و دروغ بسر می برند . با وجودٍ همهء اینها در همهء خانه ها ، در کوچه ها ، چه خاموشی و چه آرامشی ! میان پنجاه هزار نفر مردم شهر ، یک نفر پیدا نمی شود که فریاد بزند’ ناسزا بگوید ، می بینم می روند به بازار ، روز می خورند ، شب را می خوابند ، حرفهای بی مزه به هم می زنند ، زناشویی می کنند ، پیر می شوند ، با چهرهء گشاده مرده های خودشان را به گور می سپارند . ولی آنهایی که درد می کشند ما نمی بینیم ، ما نمی شنویم و آنچه که در زندگی ترسناک است می گذرد و کسی نمی داند که کجا در پسِ پرده پنهان است . همه جا آرامش’ خاموشی است ، تنها سرشماریٍ گنگ اعتراض می کند : آنقدر دیوانه ، آنقدر سطل های عرق که نوشیده شده ، آنقدر بچه هایی که از گرسنگی مرده اند .... و یک چنین نظمی تقریبا" لازم است . آدم خوشبخت خوشبختیٍ خودش را حس نمی کند مگر وقتی که بدبختی ها را ببیند که بار خودشان را در خاموشی به دوش می کشند . بدونٍ این خاموشی خوشبختی غیرٍ ممکن است ، این یک منتر عمومی است که چشم ها را خیره کرده ، باید که پشتٍ درٍ هر آدم ٍ راضی’ خوشبخت ، یک نفر دیگر با زنگوله بایستد و از تکان دادن پی در پیٍ آن ، او را آگاه بکند که بدبختی هایی وجود دارند و خوشبختی بی خودی است و دیر یا زود زندگی چنگالٍ خودش را نشان خواهد داد . یک بدبختی ناگهان روی می دهد . ناخوشی ، تنگ دستی ، ورشکستگی و هیچ کس نخواهد دید ، نخواهد شنید ، چنان که او اکنون مالٍ دیگران را نمی بیند و نمی شنود . اما کسی که زنگوله در دستش باشد نیست . آدم خوشبخت زندگی می کند و همان گیر’ دار های زندگی او را به تکان می آورد.