جیباتو خالی کن و گرنه میکشیمت!

مرد با آرامش دستش را در جیب پالتوی کهنه اش فرو برد؛

چیزی نیافت جز چند ورق پاره که ذهنش را روی آنها می نوشت.

.

.

.

مرد کشته شد...