جُغـدِ شـوم
جغدِ شومی در وجود من لانه کرده
گاهی آرام است و ساعت ها از چشمانم به دنیای بیرون خیره میشود
گویی چیز عجیبی از چشمانم دیده
چیزی شوم، مثل بوی مرگ !
گاهی طغیان میکند و خود را به اینور و آنور دلم میکوبد
میخواهد از دریچه ی چشمانم به دنیای بیرون پناه ببرد
اما نمی داند که گریزی از تاریکی وجود ندارد !
اما تاوان عصیانش را روحم میدهد
آرام آرام خراشیده میشود
تا زمانی که دیگر چیزی باقی نماند...
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۶ ساعت 1:7 توسط
|