شکست ارثی

پدرم به من گفته بود که من احتمالا همیشه شکست خواهم خورد.

خودش هم یک بازنده مادرزاد بود. کار از بیخ ایراد داشت.

 

هنوز نمرده بودم، ولی داشتم به سرعت می گندیدم


هنوز نمرده بودم، ولی داشتم به سرعت می گندیدم.


کی تو این وضعیت نبود؟


همه مان مسافر این کشتی سوراخ هستیم

 

و دلمان هم خوش است که زنده ایم !

 

 

 

نصفه سیگار در جا سیگاری


نشستم و یک نصفه سیگار در جا سیگاری پیدا کردم.

روشنش کردم، پُک زدم، سرفه کردم.

دوباره سعی خودم را کردم.

خیلی هم بد نبود. به خودم فکر کردم.

تصمیم گرفتم که تا آخر روز دیگر هیچ کاری نکنم.

زندگی آدم را فرسوده می‌کند، نحیف می‌کند. فردا روز بهتری خواهد بود!