ببین رویش بغض ویرانگرم

همینکه راست است این خاطرات

 

خاطرت جمع باشد از پاشیدنم

 

پاشدم از انتهای خود

 

با زندگی جنگیدم و مرگ آخرین سنگرم

 

نه مادر درد ما خواند و جان داد جُلجُتا

 

تا کجا جار زد ببین رویش بغض ویرانگرم

 

که آرام خون تو را می‌خرم

 

به شب‌های بی‌پنجره

 

به این وحشت مسخره

 

به چشمت پشت میله‌ها

 

به دنیای بی‌حنجره

 

به اسمم روی لب‌های خیس تـو

 

به عشق‌بازی و جنگل گیس تـو

 

که ماهی شوم توی رود تـنـت

 

زمینی شوم زیر تندیس تـو

 

گرفتار دنیای ممنوعه‌ها

 

تفنگ نگاه جماعت سوی ما

 

ما پشت هم رو به آینه عاشق شدیم

 

و بی‌بهانه دل به آسمان زدیم

.

.

.

 

جان من بمیرد و اشک روی گونه‌های تو نری زد توی گوش‌مان...

 

 

قـدم قـدم مین بـود زیـر پـایـمـان...

مــُـعامـله ی خـوبـیـسـت

 

مــُـعامـله ی خـوبـیـسـت

 

تو آرام

 

زنـدگــی ات را مـی کـنـی

 

مـن آرام

 

مـیـمـیـرم

 

 

پ.ن: طــَنـیــنِ مــُوجُ سـاحِـلَــم خَــبـَـر نـَداری...

 

خدا را دارم

تنهای تنها نیز شوم

بی کس و رسوا نیز شوم

باز هم آرامم ، خدا را دارم …