من پيوسته از تو گريخته ام

https://image.ibb.co/jisSkd/photo_2018_05_10_21_43_51.jpg

 

من پيوسته از تو گريخته ام و به

اتاقم، کتابهايم ، دوستان ديوانه ام

و افکار ماليخوليائی ام پناه برده ام.

 

چه زندگی خوبی!

گذشته ای که حالمان را گرفته است

آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم

و حالی که حالمان را به هم میزند...

چه زندگی خوبی!

 

 

به خودم آمدم

 

به خودم آمدم

خود را مقابل پنجره ای یافتم

تاریک بود‌ . . .

فکر کردم شب شده

ولی نه‌ !

افکارم به همه جا‌ پاشیده شده‌ بود‌. . .

 

افکار مسموم

 نمیدانم دیوارهای اطاقم چه تأثیر زهرآلودی با خودش داشت که افکار مرا مسموم میکرد. من حتم داشتم که پیش از من یکنفر خونی، یکنفر دیوانه زنجیری در این اطاق بوده، نه تنها دیوارهای اطاقم بلکه منظره بیرون، آن مرد قصاب، پیرمرد خنزر پنزری، دایه ام، آن لکاته و همه کسانیکه میدیدم و همچنین کاسه آشی که تویش آش جو میخوردم و لباسهائی که به تنم بود، همه اینها دست به یکی کرده بودند برای اینکه این افکار را در من تولید بکنند.