این همان زندگیست؟
این همان زندگیست که به خاطرش به شکم مادرم لگد میزدم؟
این همان زندگیست که به خاطرش به شکم مادرم لگد میزدم؟
من اگه سیگار هم بودم، همون نخی میشدم که اشتباهی از ته روشن میشه.

اشرف مخلوقات از تنهایی گریزان است
چرا که میداند این ویرانگر هدایتگر قرار است تمام باورهایش را زیر سوال ببرد.
گاهی دوست دارد فارغ از این جهان لحظه ای در سکوت بماند
اما بعد از مدتی نمی تواند تحمل کند
به طور ناگهانی نفسش پس میزند
حس میکند تمام رشته هایی که او را به زندگی متصل کرده
گسیخته میشوند. برای همین است که از زیر سایه ی تنهایی در میرود.
صادق هدایت ، کافکا و بسیاری از آنها طعم لذیذ تنهایی را چشیدهاند
میدانند که تنهایی قدرتی دارد که هرکسی تاب تحمل آن را ندارد.
آنها رنگ و لعاب هایی که زندگی برای فریب انسان دارد را پس زده و حقیقت را یافته اند !
نا امیدی ، تاریکی...
برای همین است که به آنها روان گسیخته یا بدبینی را نسبت میدهند
اما همه ما میدانیم که پشت رنگ های زیبای زندگی حقیقتی انکارنشدنی پوشیده شده
اما بازهم از پذیرفتن آن طفره میرویم
چون میدانیم امکان دارد در دنیای عظیم تنهایی محصور شویم
و هر روز یک آجر از وجودمان برداشته شود
و چیزی جز ناامیدی برایمان نماند!
گذشته ای که حالمان را گرفته است
آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم
و حالی که حالمان را به هم میزند...
چه زندگی خوبی!

قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند ..
لك لك ها مارها را خوردند .. و قورباغه ها شادمان شدند ..
لك لك ها گرسنه ماندند .. و شروع كردند به خوردن قورباغه ها ..
قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند ..
عده اي از آنها با لك لك ها كنار آمدند ..
و عده اي ديگر خواهان باز گشت مارها شدند ..
مارها باز گشتند و همپاي لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند ..
حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده اند كه ..
براي خورده شدن به دنيا مي آيند ..
تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است ..
اينكه نمي دانند ..
توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان !
در کام اژدهای مـرگ فرو میرود
و پـس از آنهمه تـلاشـی که
بـرای سـعـادت مـــوهــــوم کرده ایم
به چـیزی غیر از
پیری و نومیدی و مرگــ نمیرسیم
