انتظار اختراع من است

انتظار...

اختراع من است!

و تو قرار بود بشوی اکتشافم...

وقتی رسیدم به تنهایی و

نرسیدی به ما شدنمـان!

وقتی رسیدم به درد و

نرسیدی به درمانمـان!

رسیدم به جنون و دیوانه خطابم کردی!

انتظار را من ساختم که کشف کنم

ما یعنی تنهایی!

 

 

نشستن در ایستگاه قطار

تـمـام لـحظــــه هایم شـده نــشـسـتـن در ایستگاه قطار

به انتظار رسیــدن آشـنـایـی در میان انـبوهـــی از غـریـبـه هـا